کد مطلب:94407 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:279

اشاره ی عقلی











و آن وقتی است كه مشار الیه به حواس ظاهری درك نشود، بلكه عقل آن را درك كند.

مثلا هرگاه حقیقتی را صرف نظر از خصوصیات شخصی و ظاهری در نظر بگیریم و بخواهیم آن را تعریف كنیم. نخست مشتركات آن را با حقیقتهای دیگر یاد می كنیم (كه در اصطلاح آن را جنس و مابه الاشتراك گویند) و سپس چیزی كه آن را از دیگران جدا كند می آوریم (كه در اصطلاح آن را فصل و ما به الامتیاز گویند) مثل اینكه در تعریف انسان می گوئیم حیوان ناطق است.

البته این دو جزئی را كه ما در تعریف انسان آوردیم قابل حس نیست و ما انسان را یك واحد بیشتر حس نمی كنیم، و این عقل است كه او را به این دو جزء تحلیل می كند.

اینك اگر به حقیقت انسانی و یا به وجه مشترك و یا به وجه ممیز او اشاره كنیم، اشاره ی عقلی است و پیداست كه در این صورت قوه ی خیال دخالت داشته و معقول را بجای محسوس نشانده است، باین معنی كه صورتی از معقول در ذهن درآمده و آن صورت مورد اشاره قرار گرفته است. با این توضیحی كه درباره ی اشاره داده شد روشن گردید تا چیزی دارای اندازه و حد نباشد قابل اشاره نیست، زیرا

[صفحه 91]

مشارالیه به اشاره ی حسی حتما باید در جهتی باشد تا بتوان آن را نشان داد و تا چیزی دارای بعد نباشد در جهتی قرار نمی گیرد و بعد داشتن مساوی با جسم بوده است و محدود بودن جسم بدیهی است.

و اما مشار الیه به اشاره عقلی هم باید وجه مشترك و وجه ممیزی داشته تا صورتی از آن در ذهن صورت بندد و مورد اشاره ی عقل قرار گیرد و چیزی كه چنین باشد قطعا مركب و محدود است، بنابراین خداوند بهیچ وجه قابل اشاره نیست زیرا لازمه ی آن محدود بودن است و لازمه ی محدود بودن نیز اینست كه تحت شمارش در می آید، برای اینكه اگر محسوس باشد علاوه بر اینكه خود دارای اجزاء و ابعاد است و می توان هر جزء و بعدی را شماره كرد امثال و نظائر هم برای او می توان شمرد.

و هر گاه معقول باشد آن نیز خود از نظر عقل حد اقل دارای دو بعد است: بعد مشترك و بعد ممیز، و افراد بسیاری هم برای آن حقیقت كلی می توان شمرد. پس خداوند چون قابل شمارش نیست محدود نیست و چون محدود نیست قابل اشاره نمی باشد.

در كتاب خصال صدوق ره و توحید او روایت شده كه در جنگ جمل مردی معنی توحید را از امام علیه السلام پرسید امام فرمود اینكه گفته می شود خدا یكی است چهار طور ممكن است تصور شود كه دو تای آنها درست نیست و دوتای دیگر درست است. آن دو تائی كه

[صفحه 92]

درست نیست: یكی اینست كه كسی گوید خدا یكی است و عدد و شماره در نظر گیرد، این معنی درست نیست زیرا كسی كه دوم ندارد در رشته ی اعدا داخل نمی شود مگر نمی بینی كسانی كه گفتند خدا یكی از سه تا است كافر شدند. و دیگر اینكه كسی گوید خدا یكی است و نوعی از جنس (یا فردی از نوع) را در نظر گیرد چنانچه گفته می شود یكی از مردم و فردی از نوع انسان قصد می شو، این معنی نیز درست نیست، زیرا تشبیه كردن خدا به چیزی است و خدا از همانند داشتن منزه است.

و آن دو تائی كه درست است یكی اینست كه كسی گوید خدا یكی است و منظورش این باشد كه نظیر و همانندی ندارد، خدا چنین است. و دیگر اینكه كسی گوید خدا یكی است و منظورش این باشد كه یك حقیقت بسیط است و هیچگونه كثرت و تقسیم پذیری در او راه ندارد نه در بیرون از ذهن و نه در ذهن و خیال، خدا چنین است.[1] و در همین خطبه نیز امام علیه السلام اشاره به این معنی از توحید می فرماید و آنجا كه می گوید «متوحد اذ لا سكن» چنانچه شرح آن بیاید.

[صفحه 93]


صفحه 91، 92، 93.








    1. كتاب خصال باب یكم و كتاب توحید صدوق صفحه ی 66.